يك نگاه

باد تندي مي وزيد.هوا سرد بود و سوز عجيبي داشت.اسمون هم كم كم داشت كم نور ميشد و خورشيد خانم براي استراحت به پشت ابرا پناه مي برد و ماه دوست داشتني به جاي خورشيد تو اسمون مي نشست. به دورو برم نگاه كردم.پشتم يك ساحل شني و روبروم يك درياي ابي.مواج بود.طولي نكشيد كه يك صداي اشنا به گوشم خورد.برگشتم.اما كسي نبود.پس دوباره به دريا و غروب افتاب در انتهاش خيره شدم كه باز هم اون صدا اومد اما نزديك تر!اسممو صدا ميكرد.تو اون لحظه دوست داشتم فقط چشمامو ببندم و با لذت گوش كنم.ولي برگشتم.دختري با مو هاي بلند و پيراهني زيبا روبروم ايستاده بود و به من نگاه ميكرد.صداي موج دريا سكوت بينمونو مي شكست.منتظر بودم كه يك بار ديگه صدام كنه.تا دوباره اون حس ناب بهم دست بده.تو يك لحظه اسمون تيره و تيره تر شد.فضا پر از دود هاي بي رنگ.جلو رفتم تا دختر رو از بين اون همه دود بيرون بكشم.خودمم داشتم توي دود غرق ميشدم اما بايد نجاتش ميدادم.نميدونستم كيه!فقط يك اشنا بود.يك اشنا كه هيچ وقت نديده بودمش!اسمش رو نميدونستم و نمي شناختمش!هر چقدر جلو ميرفتم اون دختر از من دور و دورتر ميشد تا اين كه بالاخره رفت.ناپديد شد.انگار از اول هم نبوده...اما بود!خودم ديده بودمش.صدايش را شنيده بودم!....يك غم بزرگ به قلبم حمله كرد و مثل عنكبوت با دست ها و پاهاش قلبم را گرفت و فشار داد.اونقدر محكم مي فشردش كه از شدت درد نشستم و دستم را روي قلبم گذاشتم.دوست داشتم داد بزنم.اما دليلش را نميدانستم.چرا ميدانستم اما نمي خواستم كه بدانم!! نميخواستم قبول كنم كه...با يك نگاه...عاشقش شده بودم.اما عاشق چه كسي؟من حتي اسمش را هم نمي دانستم! با ابي كه روي صورتم ريخته شد،از روي زمين بلند شدم.به دنبال منبع اب مي گشتم كه دستي روي شونه ام قرار گرفت و صدا امد:حالت خوبه؟ برگشتم.باز همان چهره ي اشنا!بي وقفه در اغوش گرفتمش و زير لب گفتم:خدايا شكرت...



موضوعات مرتبط: عاشقونه ، عكس عاشقونه ، اس ام اس عاشقونه ، ،

برچسب‌ها:
[ سه شنبه 13 اسفند 1392برچسب:عاشقونه,اس ام اس عاشقونه,عكس عاشقونه,يك نگاه, ] [ 19:24 ] [ honey ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد